Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
Keywords
مقدمه
در چند دهه اخیر با توجه به افزایش جمعیت و تقاضای روزافزون برای مواد غذایی، استفاده از کودهای شیمیایی بهعنوان ابزاری برای نیل به حداکثر تولید در واحد سطح بهصورت بیرویه صورت گرفته و زیانها و پیامدهای آن علاوه بر اتلاف سرمایه، آلودگی منابع آبی و خاکی، برهم خوردن تعادل عناصر غذایی در خاک و اندامهای مصرفی گیاهان زراعی، به خطر افتادن سلامتی انسانها و سایر موجودات زنده را به همراه داشته است. بروز مشکلات اقتصادی و زیستمحیطی ناشی از هدر رفت کودهای شیمیایی نیتروژنی درنتیجه فرآیندهایی چون تصاعد آمونیاک، دنیتروفیکاسیون و آبشویی نیترات نیز سبب شده است که در سالهای اخیر سیستمهای بیولوژیکی تثبیتکننده نیتروژن بهعنوان بخشی از برنامههای کشاورزی پایدار جایگزین کودهای شیمیایی گردد (کالابی-فلودی 2018). رویکرد جهانی در تولید گیاهان زراعی به سمت استقرار سیستم کشاورزی پایدار و بهکارگیری روشهای مدیریتی آنها میباشد که یکی از این روشها استفاده از کودهای زیستی است. کودهای زیستی به مواد حاصلخیز کنندهای اطلاق میشوند که حاوی تعداد کافی از یک یا چندگونه از ارگانیسمهای مفید خاکزی هستند که روی مواد نگهدارنده مناسبی عرضه میشوند. یکی از ارکان اصلی در کشاورزی پایدار استفاده از کودهای زیستی در اکوسیستمهای زراعی باهدف حذف یا کاهش قابلملاحظه در مصرف نهادههای شیمیایی است. کودهای زیستی در برخی موارد بهعنوان جایگزین و در اکثر موارد بهعنوان مکمل کودهای شیمیایی میتوانند پایداری تولید را در نظامهای کشاورزی تضمین کنند. استفاده از کودهای زیستی بهویژه همراه با کودهای شیمیایی منجر به فراهمی شرایط مطلوب برای رشد گیاهان میشود که در مقایسه با مصرف تنهای آنها، هفت برابر کارآیی بیشتری داشته و گیاه نیز واکنش سریعتری به مصرف کود نشان میدهد (شارما و همکاران ۱۹۸۲).
حبوبات بهعنوان یکی از مهمترین منابع گیاهی غنی از پروتئین بوده و بعد از غلات دومین منبع مهم غذایی انسان به شمار میآیند. حبوبات ازجمله لوبیاچیتی با تثبیت زیستی نیتروژن ضمن بهبود حاصلخیزی خاک، بهصورت گیاهان پوششی و یا در تناوب با بسیاری از گیاهان زراعی در جلوگیری از فرسایش خاک مؤثر بوده و نقش مهمی در پایداری نظامهای کشت ایفا مینمایند. این گیاهان کمتوقع بوده و برای کشت در نظامهای زراعی کم نهاده مطلوب هستند و لذا ازنظر زیستمحیطی، ارزش مهمی در کاهش آلودگی اراضی دارند. لوبیاچیتی یکی از مهمترین انواع لوبیا است که سطح زیر کشت آن در ایران حدود ۵۰ درصد کل سطح زیر کشت انواع لوبیا میباشد (حبیب پور کاشفی و همکاران 2016).
امروزه استفاده از گیاهان دارویی به دلیل اثرات جانبی مواد شیمیایی و نیز تولید داروهای مشتق شده از ترکیبات طبیعی، رشد بسیار بالایی یافته است. کشت گیاهان دارویی باعث تولید مواد خام دارویی با کیفیت یکنواخت و خصوصیات شناختهشده میگردد. از سوی دیگر، تأمین مواد اولیه برای صنایع داروسازی نیاز به افزایش تولید محصول در واحد سطح دارد که عملیترین و اقتصادیترین روش دستیابی به این مهم، افزایش کارآیی نهادههای مورداستفاده در زراعت گیاهان دارویی میباشد. خردل سیاه یا خردل فرانسوی گیاهی یکساله و با رشد سریع از تیره براسیکاسه[1] میباشد که منشأ آن مدیترانه و غرب آسیا گزارششده است. پودر بذرهای این گیاه بیشتر بهعنوان ادویه در فرآوری مواد غذایی مورداستفاده قرار میگیرد (اواد و همکاران ۲۰۱3).
از طرفی، حضور گیاهان مجاور بر میزان فراهمی و دسترسی به عناصر غذایی موردنیاز گونه های مختلف اثر دارد. در واقع برآیند رقابت درون گونهای و برون گونهای گیاهان تعیینکننده میزان مواد غذایی در بومنظامهای زراعی میباشد. بنابراین، نحوه کاشت گونههای مجاور در یک بومنظام اهمیت بهسزایی در میزان و کیفیت گیاهان مختلف دارد (اسدی صنم و همکاران 2019). گزارش شده است در کشت مخلوط نعناع و سویا عملکرد و کیفیت اسانس کشت مخلوط بیشتر از کشت خالص بود (مافی و ماسیارلی 2003). اسدی صنم و همکاران (2019) با بررسی اثر الگوهای کشت مخلوط گل سرخارگل و لوبیا اظهار داشتند که بهرهگیری از کشت مخلوط موجب افزایش ماده خشک گل در گلدهی کامل سرخارگلهای دوساله گردید و استفاده از کشت مخلوط در افزایش تولید ماده خشک اندامهای گیاه موفقتر بود. در واقع مزیت نظامهای کشت مخلوط جهت افزایش عملکرد به عوامل مختلفی از جمله ترکیب گیاهان، نوع رقم، تراکم گیاهی، سهم هر یک از گونهها در کشت مخلوط (رجایی و همکاران 2018)، فاصله قرارگیری از یکدیگر و حاصلخیزی خاک (شباهنگ و همکاران 2013) بستگی دارد. نیک سیرت و همکاران (2018) در مطالعه کشت مخلوط حبوبات و جو به این نتیجه رسیدند که شاخص نسبت برابری زمین در تمامی تیمارهای کشت مخلوط بالاتر از یک بود و شاخص بهرهوری سیستم نیز برای تمامی تیمارهای کشت مخلوط مثبت بود.
با توجه به موارد مذکور و همچنین نظر به اهمیت لوبیاچیتی و خردل سیاه در تأمین بخش قابلملاحظهای از نیاز غذایی، پروتئینی و دارویی بشر و تعلق این گیاهان به دو تیره مختلف و همکاری و همزیستی مناسب در بین آنها و نیز عدم وجود اطلاعات کافی و جامع در خصوص واکنشهای رشدی این گیاهان به کودهای زیستی، این پژوهش باهدف شناخت اثر کودهای زیستی و شیمیایی نیتروژنی بر الگوهای کشت لوبیاچیتی و خردل سیاه و ارزیابی اثرات کودهای زیستی و مقادیر مختلف کودهای شیمیایی نیتروژنی بر شاخصهای رشدی این گیاهان طراحی و اجرا گردیده است.
مواد و روشها
آزمایش مزرعهای در سال 1396 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه تبریز واقع در 12 کیلومتری شرق تبریز (اراضی کرکج) به مدت یکفصل زراعی اجرا گردید. این محل با ارتفاع 1360 متر از سطح دریای آزاد، در طول جغرافیایی 46 درجه و 17 دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی 38 درجه و 3 دقیقه شمالی قرار دارد که نتایج تجزیه خاک آن در جدول 1 آمده است.
جدول 1- نتایج تجزیه خاک زمین مورداستفاده
بافت خاک |
هدایت الکتریکی (dS.m-1) |
pH
|
کربنات کلسیم (%) |
کربن آلی (%)
|
نیتروژن کل (%)
|
عناصر قابل جذب (mg.kg-1) |
|||
فسفر |
پتاسیم |
آهن |
کلسیم |
||||||
لوم شنی |
77/0 |
75/7 |
8/14 |
9/0 |
10/0 |
13 |
82/3 |
6/7 |
780 |
آزمایش بهصورت فاکتوریل بر پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار اجرا گردید. . فاکتور اول تیمار کودی و در چهار سطح عدم کاربرد کود، کودهای زیستی (ازتو بارور1 و بارور2)، کودهای زیستی + 50 درصد (125 کیلوگرم در هکتار) کود شیمیایی اوره (46 درصد نیتروژنه) و کودهای زیستی + 100 درصد (250 کیلوگرم در هکتار) کود شیمیایی اوره (46 درصد نیتروژنه) در نظر گرفته شد. الگوهای کشت نیز به عنوان فاکتور دوم و در چهار سطح کشت خالص لوبیاچیتی، کشت خالص خردل سیاه، کشت مخلوط افزایشی با نسبت 50 درصد خردل سیاه و تراکم مطلوب کشت خالص لوبیاچیتی و کشت مخلوط افزایشی با تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص بود. مقادیر کاربرد کودهای شیمیایی بر اساس نتایج آزمون تجزیه خاک (جدول 1) درنظر گرفته شد. کودهای زیستی مورداستفاده شامل ازتو بارور 1 و بارور 2 است که به ترتیب حاوی باکتریهای تثبیتکننده نیتروژن و حلکننده فسفات میباشد. کودهای زیستی ازتو بارور 1 حاوی باکتریهای گونه ازتوباکتر وینلندی سویه O4 و بارور 2 حاوی دو باکتری پانتوآ آگلومرانس سویه P5 و سودوموناس پوتیدا سویه P13 از شرکت زیست فناور سبز تهیه شدند.
زمین محل اجرای آزمایش در پاییز سال 1395 با گاوآهن برگردان دار شخم زده شد. در بهار سال 1396 عملیات زراعی شامل شخم سطحی، دیسک زنی و مالهکشی بهمنظور خرد کردن کلوخهها و تسطیح زمین انجام گرفت. سپس با استفاده از دستگاه فارو جوی و پشتههایی در زمین اجرا شد. به دنبال آن کرت بندی و تفکیک بلوکهای آزمایشی صورت گرفت. با توجه به سطوح مختلف فاکتورها و ترکیبات تیماری، هر بلوک شامل 16 کرت آزمایشی بود. هر کرت شامل چهار ردیف کاشت به ابعاد 3×5/2 متر ایجاد شد و شامل 4 ردیف با فاصله بین ردیفی 50 سانتیمتر و روی ردیفی 5 سانتیمتر برای بذرهای لوبیاچیتی و فاصله روی ردیفی 2 سانتیمتر (تراکم مطلوب 100 بذر در مترمربع) و 4 سانتیمتر (50 درصد تراکم مطلوب) برای بذرهای خردل سیاه بود.
متناسب با شرایط آب و هوایی بذرهای لوبیاچیتی و خردل سیاه در اواسط اردیبهشت پس از ضدعفونی با قارچکش بنومیل به نسبت دو گرم در کیلوگرم بذر کشت شدند. بذرهای لوبیاچیتی در شیارهایی به عمق 5-4 سانتیمتری و بذرهای خردل سیاه در شیارهایی به عمق 2 سانتیمتری از سطح خاک قرار گرفتند. اولین آبیاری بلافاصله بعد از کاشت صورت گرفت و آبیاریهای بعدی به فاصله هر 7 روز یکبار بهصورت جوی و پشته انجام شد. عملیات تنک کردن هر دو گیاه در مرحله 4-3 برگی انجام میشود. در طول دوره رشد گیاه، وجین دستی علفهای هرز بهطور منظم و بهدفعات مناسب اجرا گردید.
برای تعیین درصد پوشش سبز از چارچوبی به ابعاد یک مترمربع استفاده شد. سطح داخلی این چارچوب بهوسیله ریسمان به صد قسمت مساوی تقسیم و چهارتا پایه متحرک در چهارگوشه آن تعبیه شد، بهطوریکه با افزایش ارتفاع گیاهان تغییر ارتفاع چارچوب چوبی این وسیله میسر میشد. این وسیله در داخل واحد آزمایشی طوری قرار داده میشد که با مشاهده پوشش گیاهی از سمت فوقانی آن، ارزیابی پوشش گیاهی امکانپذیر باشد. به هر یک از تقسیمات صدتایی چارچوب که حداقل 50 درصد آن با پوشش گیاهی پر میشد، نمره 1 و در غیر این صورت هیچ نمرهای به آن داده نمیشد. مجموع نمرات تخمینی از درصد پوشش گیاهی در یک مترمربع از زمین بهحساب میآمد و درصد سبز شدن با در نظر گرفتن تراکم کاشت و تعداد کل گیاهچههای سبز شده محاسبه گردید.
برای اندازهگیری شاخص کلروفیل برگ از دستگاه کلروفیل سنج (SPAD – 502) در زمان 50 درصد گلدهی در لوبیاچیتی و خردل سیاه استفاده شد. اندازهگیریها از سه قسمت برگهای بالایی، میانی و پایین کانوپی (دو بار از محل پهن و یکبار از محل باریک انتهایی) صورت گرفت و از هر کرت، 3 بوته لوبیاچیتی و 3 بوته خردل سیاه بهطور تصادفی انتخاب شدند و درنهایت میانگین 9 عدد بهعنوان معیاری از شاخص کلروفیل برگ در مرحله گلدهی در نظر گرفته شد.
در انتهای فصل رشد و پس از رسیدگی فیزیولوژیکی بوتهها و زمانی که 90 درصد نیامها در لوبیا چیتی و خورجینها در خردل سیاهرنگ زرد متمایل به قهوهای به خود گرفتند و رطوبت بذرها به حدود 18 درصد رسید، پس از حذف اثر حاشیهای، بوتههای موجود در یک مترمربع از وسط هر کرت برداشت شدند و عملکرد دانه در واحد سطح برای هر تیمار در هر تکرار بهصورت جداگانه مشخص شد.
جهت تعیین درصد روغن، نمونهای دو گرمی از هر کرت انتخاب و بعد از آسیاب کردن، در کاغذ صافی بستهبندی و بهعنوان وزن اولیه توزین گردید. سپس با استفاده از دستگاه سوکسله و حلال پترولیوم اتر نمونهها به مدت ۶ ساعت مورد آزمایش قرار گرفتند. پس از اتمام آزمایش نمونهها همراه با کاغذ صافی وزن گردید. تفاضل وزن اولیه نمونه و وزن ثانویه بر وزن اولیه نمونه درصد روغن نمونه را به دست میآورد (پیرسون 1973).
( رابطه 1) =درصد روغن خردل سیاه
عملکرد روغن خردل سیاه از حاصلضرب درصد روغن خردل برای هر نمونه در وزن تک بوته خردل به دست میآید. برای این منظور بعد از تعیین درصد روغن و وزن خشک تک بوته (میانگین)، عملکرد بوته خردل سیاه تعیین شد.
(رابطه ۲) عملکرد دانه × درصد روغن = عملکرد روغن خردل سیاه
ارزیابی کشت مخلوط با شاخصهای نسبت برابری زمین (LER) و مجموع ارزش نسبی (RVT) بر اساس فرمولهای مربوطه انجام گرفت. محاسبه LER برای مخلوط دو گونه لوبیاچیتی و خردل سیاه طبق رابطه زیر صورت پذیرفت.
( رابطه 3) = LER
در این رابطه YS عملکرد لوبیا چیتی در کشت مخلوط، YSS عملکرد لوبیا چیتی در کشت خالص، YC عملکرد خردل سیاه در کشت مخلوط و YCC عملکرد خردل سیاه در کشت خالص می باشد. چنانچه مقدار LER=1 باشد، نشاندهنده برابری عملکرد در کشت مخلوط و خالص میباشد لذا کشت مخلوط در مقایسه با تککشتی مزیتی ندارد. اگر LER>1 باشد، نشاندهنده برتری کشت مخلوط بر تککشتی است و برای تولید مقدار عملکرد برابر کشت مخلوط، در تککشتی به زمین بیشتری نیاز است. درنهایت اگر LER<1 باشد، کشت مخلوط در مقایسه با تککشتی موجب کاهش عمکرد گردیده است و تک کشتی ارجحیت دارد (جوانشیر و همکاران 2000).
امروزه تعیین الگوی کشت گیاهان زراعی بیشتر بر اساس عملکرد اقتصادی است. ازاینرو برای توجیه اقتصادی کشت مخلوط، ارزیابی آن بایستی با مطلوبترین شرایط تککشتی دو گیاه امکانپذیر باشد. شاخص مناسب برای دسترسی به این هدف مجموع ارزش نسبی (RVT) است که بهصورت زیر محاسبه میشود.
( رابطه 4) =RVT
در این رابطه a قیمت محصول اصلی، b قیمت محصول ثانوی، P1عملکرد گونه a در مخلوط، P2 عملکرد گونه b در مخلوط و M1 عملکرد تککشتی گونه اصلی میباشد. همچنین در این رابطه باید حالت aM1>bM2 رعایت شود. اگر مقدار RVT>1 باشد، کشت مخلوط دارای مزیت بوده و اگر RVT<1باشد، کشت خالص دارای مزیت اقتصادی خواهد بود. درصورتیکه اگر RVT=1 باشد، این دو روش ازنظر اقتصادی مزیتی بر یکدیگر ندارند (جوانشیر و همکاران 2000).
پیش از تجزیه واریانس، آزمون نرمال بودن و یکنواختی واریانس خطای دادهها انجام گردید تا در صورت نیاز تبدیل مناسب صورت گیرد. تجزیههای آماری بهصورت طرح بلوکهای کامل تصادفی انجام گرفت و از آزمون چند دامنهای دانکن در سطح احتمال 5 درصد برای مقایسه میانگین دادهها استفاده شد. تجزیه واریانس دادهها با استفاده از نرمافزار MSTAT-C انجام گرفت و از نرمافزار Excel نیز برای رسم نمودارها و برازش منحنیها استفاده گردید.
نتایج و بحث
درصد پوشش سبز
نتایج حاصل حاکی از آن است که اثرهای الگوی کشت و تیمارهای کودی در سطح احتمال یک درصد بر روی درصد پوشش سبز معنیدار گردید (جدول 2). مقایسه میانگینهای اثر کود بر درصد پوشش سبز هر دو گیاه لوبیاچیتی و خردل سیاه نشان داد که بیشترین درصد پوشش سبز مربوط به تیمار کود زیستی + 100% کود شیمیایی با 17/91 درصد و کمترین آن مربوط به تیمار شاهد (عدم کوددهی) با 58/80 درصد میباشد و بین تیمارهای کود زیستی و کود زیستی + 50% کود شیمیایی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود ندارد (شکل 1- الف). نصراله زاده و همکاران (2016) نیز گزارش نمودند که استفاده از کودهای زیستی و شیمیایی موجب افزایش شاخص سبزینگی گیاه ذرت میگردد. تأمین عناصر غذایی مورد نیاز گیاه و توسعه بیشتر سیستم ریشهای گیاه جهت جذب عناصر غذایی و همچنین اصلاح حاصلخیزی خاک در تیمارهای مصرف توأم کودهای زیستی و شیمیایی یا تلفیقی باعث شده است که شاخص سطح برگ و در نتیجه درصد پوشش سبز در سطوح کودی تلفیقی بیشتر از سطوح کودی آلی و شیمیایی باشد (مقصودی و همکاران 2012).
جدول 2- نتایج تجزیه واریانس برخی صفات فیزیولوژیکی و عملکرد لوبیا چیتی و خردل سیاه در الگوهای مختلف
کشت و تیمارهای کودی
منابع تغییر |
درجه آزادی |
درصد پوشش سبز |
شاخص کلروفیل برگ لوبیا چیتی |
شاخص کلروفیل برگ خردل سیاه |
عملکرد دانه لوبیا چیتی |
عملکرد دانه خردل سیاه |
درصد روغن دانه خردل سیاه |
عملکرد روغن دانه خردل سیاه |
تکرار |
2 |
187/58 |
299/0 |
059/1 |
78/1131685 |
14/157796 |
000269/0 |
61/22216 |
الگوی کشت |
3 |
**188/656 |
785/12 ** |
ns 36/12 |
**2/9924157 |
**63/1961700 |
000086/0ns |
75/392176** |
تیمار کودی |
3 |
**132/231 |
358/21 ** |
**668/98 |
**87/9970014 |
**58/832223 |
001207/0** |
67/137114** |
تیمار کودی× الگوی کشت |
9 |
ns595/0 |
528/0 ns |
ns 922/3 |
ns92/236278 |
ns98/11308 |
000049/0ns |
35/7319ns |
اشتباه آزمایشی |
30 |
188/9 |
003/2 |
469/8 |
53/133108 |
16/21412 |
000136/0 |
5/8416 |
ضریب تغییرات (%) |
- |
51/3 |
23/6 |
19/10 |
27/16 |
53/8 |
76/2 |
81/12 |
ns ، * و ** به ترتیب غیر معنیدار، معنیدار در سطح احتمال 5 درصد و 1 درصد میباشد.
مقایسه میانگینهای اثر الگوهای کشت بر درصد پوشش سبز هر دو گیاه لوبیاچیتی و خردل سیاه نیز نشان داد که بیشترین پوشش سبز مربوط به کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه) با 08/93 درصد و کمترین آن مربوط به کشت خالص خردل سیاه با 58/76 درصد میباشد و بین تیمارهای کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه) در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود ندارد (شکل 1- ب). بایبی-فینلی و راین (2018)، علت افزایش درصد پوشش سبز در کشت مخلوط را به
شکل 1- میانگین درصد پوشش سبز لوبیاچیتی و خردل سیاه تحت تأثیر تیمارهای کودی (الف) و الگوهای کشت (ب)
F1، F2، F3و F4: به ترتیب شاهد (عدم کوددهی)، کود زیستی، کود زیستی + 50% کود شیمیایی، کود زیستی + 100% کود شیمیایی
P1، P2، P3وP4: به ترتیب کشت خالص لوبیاچیتی، کشت خالص خردل سیاه، کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص)
میانگینهای دارای حداقل یک حرف مشترک فاقد اختلاف معنیدار به روش دانکن در سطح احتمال 5% میباشند.
افزایش تراکم، افزایش تعداد بوته در واحد سطح و افزایش سطح برگ نسبت دادند. همچنین به دلیل افزایش شاخص سطح برگ و بهتبع آن افزایش پوشش گیاهی در کشت مخلوط جذب نور بیشتری نسبت به کشت خالص هر دو محصول صورت گرفت. علاوه بر این در کشت مخلوط به دلیل تفاوت در ساختار ریشهای و فعالیت جذب عناصر غذایی از عمقهای مختلف خاک زراعی، امکان جذب عناصر به نحو مناسبتری فراهم میگردد (ماهاجان و همکاران 1999). به نظر میرسد جذب بهتر نور و افزایش پوشش گیاهی و از طرف دیگر جذب بهتر عناصر بهویژه نیتروژن در الگوی کشت مخلوط توانسته است رشد سریعتر تاج پوشش گیاهی و افزایش زیستتوده را فراهم نماید. با توجه به مورفولوژی برگهای لوبیاچیتی و پهن و بزرگتر بودن برگهای آن نسبت به خردل سیاه امکان بسته شدن کانوپی آن سریعتر فراهم میشود. بالا بودن کارآیی کشت مخلوط را میتوان به بالا بودن درصد پوشش سبز و راندمان مصرف منابع محیطی به خصوص نور نسبت داد. بدینصورت که گیاهان در مخلوط با پرکردن فضاهای خالی از میزان نور ورودی به داخل کانوپی نهایت استفاده را میبرند و درمجموع محصول بیشتری تولید مینمایند (فلاح و همکاران 2016). لین و همکاران (2007) نیز افزایش درصد پوشش سبز در کشت مخلوط ذرت و سیبزمینی را نسبت به کشت خالص گزارش کردهاند.
شاخص کلروفیل برگ لوبیا چیتی
با توجه به نتایج بهدست آمده از جدول تجزیه واریانس، اثرهای الگوی کشت و تیمارهای کودی روی شاخص کلروفیل برگ لوبیاچیتی معنیدار بودند (جدول 2). مقایسه میانگینهای اثر کود بر شاخص کلروفیل برگ لوبیا نشان داد که بیشترین شاخص کلروفیل برگ مربوط به تیمار کود زیستی + 100% کود شیمیایی با مقدار 46/24 و کمترین آن مربوط به تیمار شاهد با مقدار 89/20 بود و بین تیمارهای کود زیستی + 50% کود شیمیایی و کود زیستی + 100% کود شیمیایی و همچنین تیمار شاهد و کود زیستی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود نداشت (شکل 2- الف). رزاس و همکاران (2006) گزارش کردند که کودهای بیولوژیک باعث افزایش جذب عناصر و بهبود شرایط رشد عمومی گیاه شده که این امر منجر به افزایش سبزینه گیاه و افزایش کلروفیل گردید. اثر کودهای بیولوژیک بر افزایش محتوای کلروفیل برگ، اساساً از طریق بهبود جذب نیتروژن و افزایش نیتروژن برگ صورت میپذیرد که از یکسو باعث فراهمی پیشسازهای کلروفیل شده و از سوی دیگر باعث افزایش پروتئین و اسیدهای آمینه بهعنوان پیشسازهای اصلی ساختمان و فعالیت کلروپلاست خواهد شد (عرشیا و همکاران 1999).
مقایسه میانگینهای اثر الگوهای کشت بر شاخص کلروفیل برگ لوبیا نشان داد که بین تیمارهای کشت مخلوط با کشت خالص در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود دارد بهطوریکه بیشترین شاخص کلروفیل مربوط به تیمار کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه) با مقدار 61/23 و کمترین آن مربوط به تیمار کشت خالص با مقدار 58/21 میباشد (شکل 2-ب). گوش (2004) در کشت مخلوط سویا و سورگوم گزارش کرد که میزان کلروفیل سورگوم در کشت مخلوط نسبت به کشت خالص بالاتر بوده است. او علت این امر را به سایهاندازی گیاهان روی همدیگر و نیتروژن تثبیتشده توسط سویا نسبت داد. بالا بودن شاخص کلروفیل در کشت مخلوط موجب افزایش راندمان فتوسنتزی گیاهان در کشت مخلوط میگردد. بالا رفتن میزان کلروفیل برگ باعث بهبود فتوسنتز میشود، این امر با تولید اسمیلات بیشتر موجب افزایش تقسیم سلولی و اندازه سلولها میشود و درنهایت شاخص سطح برگ و عملکرد افزایش مییابد. در بررسی جنبههای اکولوژیکی الگوهای مختلف کشت مخلوط جایگزینی سویا و و ارزن معمولی گزارش شده است که کشت مخلوط باعث افزایش میزان کلروفیل برگ سویا و ارزن گردید (احمدوند و حاجی نیا 2016). پژوهشگران معتقدند با افزایش میزان کود آلی در ترکیب با کود شیمیایی با افزایش عناصر غذایی مانند نیتروژن، آهن و منیزیم که در کلروفیل سازی مؤثر میباشند، محتوی کلروفیل برگ افزایش مییابد (آمیانپوری و همکاران 2015). در پژوهش نصراله زاده و همکاران (2016) نیز بیشترین محتوی کلروفیل برگ در تیمار آبیاری مطلوب و مصرف 100 درصد کود شیمیایی با 4/46 به دست آمد و کمترین کلروفیل مربوط به تیمار آبیاری محدود و عدم مصرف کودهای شیمیایی با 9/27 واحد اسپد حاصل گردید.
شاخص کلروفیل برگ خردل سیاه
نتایج حاصل از جدول تجزیه واریانس بیانگر این امر است که تنها اثر تیمارهای کودی در سطح احتمال یک درصد بر روی شاخص کلروفیل برگ خردل سیاه معنیدار بود (جدول 2). بیشترین شاخص کلروفیل برگ مربوط به تیمار کود زیستی + 100% کود شیمیایی با مقدار 21/32 و کمترین آن مربوط به تیمار شاهد (عدم کوددهی) با مقدار 96/24 میباشد. بین تیمارهای کود زیستی + 100% کود شیمیایی و کود زیستی + 50% کود شیمیایی و همچنین بین تیمارهای کود زیستی و شاهد (عدم کوددهی) در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود ندارد (شکل 3). شیری جناقردی و همکاران (2013) گزارش کردند که کاربرد کود زیستی فسفاته همراه با 60 و 100 درصد کود شیمیایی نسبت به 33 درصد کود شیمیایی و شاهد بیشترین میزان کلروفیل را داشتند. زید (2008) طی گزارشی اعلام کرد که با مصرف همزمان کودهای زیستی و اوره، عملکرد، رشد رویشی و میزان کلروفیل برگهای لوبیا بهطور معنیداری افزایش مییابد. از آنجایی که نیتروژن نقش اساسی در ساختار رنگیزههای فتوسنتزی ازجمله کلروفیل دارد بدیهی است که با افزایش میزان نیتروژن، میزان رنگیزه کلروفیل افزایش یابد (هانگ و همکاران 2004).
شکل2- میانگین شاخص کلروفیل برگ (SPAD) در بوته لوبیاچیتی تحت تأثیر تیمارهای کودی (الف)
و الگوهای کشت (ب)
F1، F2، F3و F4: به ترتیب شاهد (عدم کوددهی)، کود زیستی، کود زیستی + 50% کود شیمیایی، کود زیستی + 100% کود شیمیایی
P1، P2وP3: به ترتیب کشت خالص، کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص)
میانگینهای دارای حداقل یک حرف مشترک فاقد اختلاف معنیدار به روش دانکن در سطح احتمال 5% میباشند.
شکل 3- میانگین شاخص کلروفیل برگ (SPAD) در خردل سیاه تحت تأثیر تیمارهای مختلف کودی
F1، F2،F3و F4: به ترتیب شاهد (عدم کوددهی)، کود زیستی، کود زیستی + 50% کود شیمیایی، کود زیستی + 100% کود شیمیایی
میانگینهای دارای حداقل یک حرف مشترک فاقد اختلاف معنیدار به روش دانکن در سطح احتمال 5% میباشند.
عملکرد دانه لوبیاچیتی
با توجه به نتایج جدول تجزیه واریانس مشاهده میشود که اثرهای الگوی کشت و تیمارهای کودی در سطح احتمال یک درصد معنیدار است (جدول 2). بیشترین عملکرد دانه مربوط به تیمار کود زیستی + 100% کود شیمیایی با 15/3458 کیلوگرم در هکتار و کمترین آن مربوط به تیمار شاهد (عدم کوددهی) با 9/1048 کیلوگرم در هکتار میباشد (شکل 4-الف). در پژوهشی بر روی ریحان مشاهده گردید که مصرف توأم باکتری های ازتوباکتر و آزوسپیریلوم، موجب افزایش ارتفاع بوته، عملکرد پیکره رویشی، میزان اسانس و عملکرد اسانس در مقایسه با شاهد گردید (مکیزاده و همکاران 2012). همچنین عبدو و همکاران (2004) و درزی و همکاران (2012) در تحقیق خود به ترتیب بر روی رازیانه و گشنیز مشاهده کردند که کاربرد باکتری های تثبیت کننده نیتروژن سبب افزایش معنی دار عملکرد دانه و عملکرد اسانس نسبت به تیمار شاهد گردید. کودهای بیولوژیک از طریق ایجاد یک محیط مناسب و تأثیرپذیر بر فراهمی عناصر غذایی باعث افزایش عملکرد اقتصادی میشوند. همچنین این کودها با افزایش میزان آب در دسترس گیاه موجب بهبود شرایط رشد و نموی گیاه شده و افزایش عملکرد را در پی دارند (گراگدا-کابررا و همکاران 2018). اعلمی میلانی و همکاران (2013) نیز در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که جایگزینی کامل کودهای شیمایی با کود زیستی موجب کاهش عملکرد لوبیا میشود، اما کاربرد تلفیقی کودهای زیستی و شیمایی بیشترین عملکرد دانه را تولید کرد.
شکل 4- میانگین عملکرد دانه لوبیاچیتی تحت تأثیر تیمارهای کودی (الف) و الگوهای کشت (ب)
F1، F2،F3و F4: به ترتیب شاهد (عدم کوددهی)، کود زیستی، کود زیستی + 50% کود شیمیایی، کود زیستی + 100% کود شیمیایی
P1، P2وP3: به ترتیب کشت خالص، کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص)
همچنین مقایسه میانگینهای اثر الگوهای کشت بر عملکرد دانه نشان داد که بین تیمارهای آزمایشی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود دارد بهطوریکه بیشترین عملکرد دانه مربوط به تیمار کشت خالص با 92/3269 کیلوگرم در هکتار و کمترین آن مربوط به تیمار کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه) با 14/1543 کیلوگرم در هکتار میباشد (شکل 4-ب). دلیل این امر میتواند افزایش رقابت به علت حضور خردل سیاه در حالتهای کشت مخلوط باشد که سبب کاهش منابع محیطی در دسترس گیاه زراعی میگردد. طی مطالعهای که رضائی چیانه و پیرزاد (2015) در کشت مخلوط لوبیا و بادرشبی انجام دادند، نتیجه گرفتند که عملکرد لوبیا در کشت مخلوط با بادرشبی کاهش یافت و این کاهش عملکرد در تراکمهای مختلف متفاوت بود. در کشت مخلوط افزایشی نخود و سیاهدانه نیز گزارش شده است که بیشترین عملکرد دانه و عملکرد بیولوژیکی نخود و سیاهدانه از کشت خالص به دست آمد (رضائی چیانه و قلی نژاد 2015). در بررسی عملکرد گیاه دارویی سیاهدانه در کشت مخلوط با نخود و لوبیا مشخص شد که عملکرد دانه هر سه گیاه تحت تأثیر تیمارهای آزمایش قرار گرفت و میانگین این صفت در کشت خالص نسبت به کشت مخلوط بالاتر بود، ولی در تمامی تیمارهای کشت مخلوط، نسبت برابری زمین بیش از یک بود که نشاندهنده برتری تیمارهای مخلوط نسبت به خالص است (کوچکی و همکاران 2014). عباسی و همکاران (2006) با بررسی کشت مخلوط زیره سبز و نخود، بالاترین عملکرد دانه را برای گیاه نخود در کشت خالص گزارش نمودند. با توجه به نتایج بهدستآمده از دلایل اصلی کاهش عملکرد دانه در کشت مخلوط نسبت به خالص را میتوان به تعداد شاخه فرعی، تعداد نیام و تعداد دانه در نیام کمتر در کشت مخلوط نسبت به کشت خالص ربط داد. از دلایل دیگر کاهش شاید بتوان به سایهاندازی و افزایش رقابت برون گونهای بین لوبیاچیتی و خردل سیاه در کشت مخلوط اشاره کرد.
عملکرد دانه خردل سیاه
نتایج تجزیه واریانس نمایانگر این است که اثرهای الگوی کشت و تیمارهای کودی در سطح احتمال یک درصد معنیدار بودند (جدول 2). بیشترین عملکرد دانه خردل سیاه مربوط به تیمار کود زیستی + 100% کود شیمیایی با 71/1980 کیلوگرم در هکتار و کمترین آن مربوط به تیمار شاهد (عدم کوددهی) با 81/1372 کیلوگرم در هکتار میباشد، هرچند بین تیمارهای کود زیستی + 100% کود شیمیایی و کود زیستی + 50% کود شیمیایی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود ندارد (شکل 5- الف). افزایش عملکرد دانه بر اثر کوددهی میتواند به درصد پوشش سبز (شکل 1) و شاخص کلروفیل (شکل 3) بالا مرتبط باشد. نتایج بهدست آمده از عملکرد دانه خردل سیاه در کاربرد تلفیقی کودهای زیستی و شیمیایی با نتایج سید شریفی و همکاران (2014) در جو و راعی و همکاران (2016) در ذرت مطابقت دارد. آزمایشهای علما و همکاران (2013) نیز نشان داد که با مصرف بیشتر نیتروژن عملکرد دانه کلزا افزایش یافت. همچنین آنها اظهار داشتند که این افزایش ممکن است به دلیل تخصیص بیشتر مواد فتوسنتزی به بخشهای زایشی باشد. در تحقیقات صورت گرفته توسط اوزر (2003)، عملکرد دانه کلزا در تیمارهای 160 و 240 کیلوگرم نیتروژن در هکتار بهطور معنیداری نسبت به سطوح پایینتر افزایش نشان داد بهطوریکه عملکرد گیاه زراعی از 799 کیلوگرم در هکتار در شرایط عدم کاربرد نیتروژن به 1162 کیلوگرم در هکتار در بالاترین سطح مصرف نیتروژن رسید. یساری و پاتواردهان (2007) در پژوهشی افزایش عملکرد دانه کنجد را در رابطه با کاربرد کودهای زیستی نیتروژندار گزارش کردند.
شکل 5- میانگین عملکرد دانه خردل سیاه تحت تأثیر تیمارهای کودی (الف) و الگوهای کشت (ب)
F1، F2،F3و F4: به ترتیب شاهد (عدم کوددهی)، کود زیستی، کود زیستی + 50% کود شیمیایی، کود زیستی + 100% کود شیمیایی
P1، P2وP3: به ترتیب کشت خالص، کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص)
میانگینهای دارای حداقل یک حرف مشترک فاقد اختلاف معنیدار به روش دانکن در سطح احتمال 5% میباشند.
همچنین مقایسه میانگینهای اثر الگوهای کشت بر عملکرد دانه خردل سیاه نشان داد که بین تیمارهای آزمایشی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود دارد، بهطوریکه بیشترین عملکرد دانه خردل سیاه مربوط به تیمار کشت خالص با 65/2066 کیلوگرم در هکتار و کمترین آن مربوط به تیمار کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) با 61/1272 کیلوگرم در هکتار میباشد (شکل 5-ب). بهنظر میرسد که رشد زیاد اندام هوایی خردل سیاه در الگوهای کشت مختلف موجب کاهش عملکرد دانه در تیمار کشت مخلوط نسبت به کشت خالص شده است که این نتیجه با نتایج سیدشریفی و همکاران (2011) مطابقت دارد. همچنین به نظر میرسد که در کشت مخلوط، لوبیا دارای رقابت بین گونهای کمتری در مقایسه با رقابت درون گونهای بوده که باعث شده گیاهان همراه در این نسبت برای آشیانهای اکولوژیکی یکسان رقابت نکرده و در نتیجه عملکرد خردل سیاه در کشت خالص بیشتر از کشت مخلوط شده است. نتایج مشابهی در کشت مخلوط لوبیا و زنیان گزارش شده است (خرم دل و همکاران 2017).
درصد روغن دانه خردل سیاه
اثر تیمارهای کودی در سطح احتمال یک درصد بر درصد روغن خردل سیاه معنیدار گردید (جدول 2). بیشترین درصد روغن دانه خردل سیاه مربوط به تیمار شاهد (عدم کوددهی) با مقدار 56/43 و کمترین آن مربوط به تیمار کود زیستی + 100% کود شیمیایی با مقدار 41 میباشد، هرچند بین تیمارهای کود زیستی و شاهد (عدم کوددهی) و همچنین بین تیمارهای کود زیستی + 100% کود شیمیایی و کود زیستی + 50% کود شیمیایی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود ندارد (شکل 6). بودت و همکاران (2010) در گزارشی اعلام کردند که استفاده از کود نیتروژن در کشت مخلوط، درصد روغن بذر کلزا را کاهش میدهد. در مطالعات امینپناه (2013) محتوای روغن دانه کلزا با افزایش مصرف کود نیتروژن کاهش یافت. کیوانراد و زندی (2014) کاهش محتوای روغن دانه کلزای هندی با افزایش سطح نیتروژن مصرفی از 50 کیلوگرم در هکتار (08/43 درصد) به 200 کیلوگرم در هکتار (64/38 درصد) را گزارش نمودند. ازجمله دلایلی که برای تغییرات اندک درصد روغن در شرایط محیطی گوناگون آورده شده است این است که مقدار روغن دانه صفتی کمی است که توسط تعداد زیادی ژن کنترل میشود و بنابراین احتمال آسیب دیدن قسمتی از ژنهای کنترلکننده، این صفت بسیار کم است. گیاه برای رسیدن به حداکثر درصد روغن و در شرایط محیطی مختلف به یک حد مطلوب از نیتروژن نیاز دارد و هرگاه مقدار نیتروژن خارج از این محدوده باشد درصد روغن کاهش مییابد (طهماسبیزاده و همکاران 2010). به نظر میرسد که با افزایش نیتروژن، تولید بالقوه مواد هیدروکربنه کاهش یافته و نسبت بیشتری از مواد فتوسنتزی به تشکیل پروتئین اختصاص پیدا کرده و باعث کاهش میزان روغن دانه میگردد (نورالله خان و همکاران 2002).
شکل 6- میانگین درصد روغن دانه در خردل سیاه چیتی تحت تأثیر تیمارهای کودی
F1، F2، F3و F4: به ترتیب شاهد (عدم کوددهی)، کود زیستی، کود زیستی + 50% کود شیمیایی، کود زیستی + 100% کود شیمیایی
میانگینهای دارای حداقل یک حرف مشترک فاقد اختلاف معنیدار به روش دانکن در سطح احتمال 5% میباشند.
عملکرد روغن دانههای خردل سیاه
اثرهای الگوی کشت و تیمارهای کودی در سطح احتمال یک درصد بر عملکرد روغن دانههای خردل سیاه معنیدار شد (جدول 2). بیشترین عملکرد روغن دانه مربوط به تیمار کود زیستی + 100% کود شیمیایی با 5/821 کیلوگرم در هکتار و کمترین آن مربوط به تیمار شاهد (عدم کوددهی) با مقدار 54/568 کیلوگرم در هکتار میباشد. بین تیمارهای کود زیستی + 100% کود شیمیایی و کود زیستی + 50% کود شیمیایی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود نداشت (شکل 7- الف). عملکرد روغن که حاصلضرب دو مؤلفه درصد روغن و عملکرد دانه میباشد بهعنوان یکی از شاخصهای انتخاب ارقام پر محصول تعیین میگردد. بودت و همکاران (2010) در گزارشی اعلام کردند که استفاده از کود نیتروژن در کشت مخلوط، عملکرد روغن بذر کلزا را افزایش میدهد. در مطالعهای اعلام گردید که عملکرد روغن با افزایش نیتروژن تا سطح 150 کیلوگرم در هکتار تفاوت معنیداری نشان نداد، اما در سطح 200 کیلوگرم نیتروژن در هکتار، عملکرد روغن در واحد سطح بهطور معنیداری افزایش یافت و به بالاترین مقدار خود رسید و با مصرف بیشتر از سطح مطلوب کود نیتروژن، تغییر معنیداری در این صفت به وجود نیامد. افزایش عملکرد روغن بیشتر به علت افزایش عملکرد در واحد سطح بوده است. شارما (2005) گزارش کرد که مصرف کودهای زیستی نیتروژندار تأثیر منفی و معنیداری بر درصد روغن کنجد داشته است ولی به دلیل تأثیر مثبت بر عملکرد دانه، درنهایت عملکرد روغن را افزایش داده است. خان و همکاران (2018) نیز بیان نمودند که کاربرد نیتروژن بااینکه میزان روغن را کاهش میدهد ولی عملکرد روغن را افزایش میدهد.
همچنین مقایسه میانگینهای اثر الگوهای کشت بر عملکرد روغن دانه نشان داد که بین تیمارهای آزمایشی در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنیداری وجود دارد بهطوریکه بیشترین عملکرد روغن دانه مربوط به تیمار کشت خالص با 65/865 کیلوگرم در هکتار و کمترین آن مربوط به تیمار کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) با 13/515 کیلوگرم در هکتار میباشد (شکل 7- ب). اگرچه اختلاف بین کشت خالص و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص) معنیدار است ولی این اختلاف چندان زیاد نیست. مردانی و بلوچی (2015) نیز نشان دادند بیشترین عملکرد روغن از کشت خالص شنبلیله حاصل شد. آنها بیان کردند چون بیشترین عملکرد دانه در تیمار کشت خالص شنبلیله بدست آمد بالا بودن عملکرد روغن نیز دور از انتظار نبود، همچنین کاهش عملکرد روغن در کشت مخلوط دو ردیفی شنبلیله با آنیسون را به کاهش عملکرد دانه در اثر ارتفاع بیشتر، تولید ساقه و برگ کمتر و در نتیجه فتوسنتز کمتر گیاه شنبلیله و رقابت با علفهای هرز نسبت دادند.
شکل 7- میانگین عملکرد روغن دانه خردل سیاه تحت تأثیر تیمارهای کودی (الف) و الگوهای کشت (ب)
F1، F2، F3و F4: به ترتیب شاهد (عدم کوددهی)، کود زیستی، کود زیستی + 50% کود شیمیایی، کود زیستی + 100% کود شیمیایی
P1، P2وP3: به ترتیب کشت خالص، کشت مخلوط (50% تراکم مطلوب) و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص)
میانگینهای دارای حداقل یک حرف مشترک فاقد اختلاف معنیدار به روش دانکن در سطح احتمال 5% میباشند.
شاخصهای کشت مخلوط
نسبت برابری زمین در تیمارهای مختلف کودی و کشت مخلوط لوبیاچیتی و خردل سیاه بالاتر از یک میباشد که این دلیلی بر برتری کشت مخلوط نسبت به تککشتی میباشد (جدول 3). در بین تیمارهای مختلف کشت مخلوط و تیمارهای کودی، بیشترین مقدار نسبت برابری زمین (4184/1) از تیمار کود زیستی + 100 درصد کود شیمیایی اوره و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در تککشتی) بهدست آمد و کمترین مقدار نسبت برابری زمین (0037/1) از شاهد (عدم کوددهی) و کست مخلوط (50 درصد تراکم مطلوب) بهدست آمد. زمانی که نسبت برابری زمین بیشتر از یک میشود، بدین معنی است که چند کشتی سودمندتر میباشد و همچنین این موضوع نشان میدهد که تسهیل بینگونهای بیشتر از رقابت بینگونهای است (واندرمیر 1989). نسبت برابری زمین جزء در تمام تیمارهای کودی در تراکم مطلوب دو گونه برای خردل سیاه بیشتر از لوبیا چیتی بود ولی در 50 درصد تراکم مطلوب این نسبت تقریباً برابر بود (جدول ۳). با افزایش تراکم (تراکم مطلوب دو گونه)، به علت اختلاف ارتفاع میان دو گیاه، رقابت لوبیا چیتی با خردل سیاه تشدید شده و این موضوع سبب کاهش عملکرد لوبیاچیتی نسبت به خردل سیاه شد (شکلهای 4-ب و 5-ب). نتایج تحقیقات سوئتدجو و همکاران (1998) افزایش کارایی استفاده از تابش خورشید را در پوشش گیاهی نسبت کاشت برابر کلزا-نخودفرنگی، نسبت به کشت خالص آنها نشان داد. بنابراین به نظر میرسد که جذب کامل تابش در پوشش گیاهی میتواند باعث افزایش نسبت برابری زمین جزء لوبیا چیتی و خردل سیاه شود،
بیشترین میزان ارزش نسبی (758/4) متعلق به شاهد و کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در تککشتی) میباشد. حداقل مجموع ارزش نسبی (401/2) نیز در تیمار کود زیستی + 100 درصد کود شیمیایی اوره و کشت مخلوط (50 درصد تراکم مطلوب) مشاهده شد (جدول 3). از قیمت بازار در زمان برداشت که قیمت هر کیلوگرم لوبیاچیتی 15000 تومان و قیمت خردل سیاه 80000 تومان بود، برای محاسبه مجموع ارزش نسبی استفاده شد. نتایج پژوهش سانتلا و همکاران (2001) درکشت مخلوط لوبیا با ذرت و سارکر و همکاران (2007) در کشت مخلوط خردل با سیر و پیاز، حاکی از سودمندی اقتصادی بیشتر کشت مخلوط در مقایسه با کشتهای خالص بود.
جدول 3- مقادیر نسبت برابری زمین و مجموع ارزش نسبی برای لوبیاچیتی و خردل سیاه
تیمار |
نسبت برابری زمین (LER) |
نسبت برابری زمین جزء (50 درصد تراکم مطلوب) |
نسبت برابری زمین جزء (تراکم مطلوب دو گونه) |
مجموع ارزش نسبی (RVT) |
||||
کشت مخلوط (50 درصد تراکم مطلوب) |
کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه) |
لوبیاچیتی |
خردل سیاه |
لوبیا چیتی |
خردل سیاه |
کشت مخلوط (50 درصد تراکم مطلوب) |
کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه) |
|
شاهد (عدم کوددهی) |
003/1 |
102/1 |
500/0 |
503/0 |
381/0 |
721/0 |
181/3 |
758/4 |
کود زیستی |
107/1 |
349/1 |
544/0 |
563/0 |
624/0 |
725/0 |
717/2 |
874/3 |
کود زیستی + 50 درصد کود شیمیایی |
253/1 |
381/1 |
578/0 |
675/0 |
625/0 |
756/0 |
661/2 |
229/3 |
کود زیستی + 100 درصد کود شیمیایی |
304/1 |
418/1 |
623/0 |
681/0 |
566/0 |
852/0 |
401/2 |
817/2 |
نتیجه گیری کلی
کاربرد کودهای زیستی و شیمیایی بهویژه کود زیستی + 100% کود شیمیایی اوره صفات درصد پوشش سبز، شاخص کلروفیل برگ و عملکرد دانه را در گیاهان لوبیا چیتی و خردل سیاه افزایش داد. همچنین سبب افزایش عملکرد روغن دانه خردل سیاه گردید. تنها درصد روغن دانه در خردل سیاه با کاربرد کود رابطه عکس داشت و با اضافه کردن کود زیستی درصد روغن نسبت به شاهد کم شد و در ادامه با اعمال بیشتر کود شیمیایی اوره این مقدار کمتر نیز شد و علت بهوجود آمدن این امر را اینگونه میتوان ابراز کرد که با کاربرد کودهای زیستی و شیمیایی، بالأخص کود شیمیایی اوره تولید مواد هیدروکربنه کاهشیافته و درنهایت موجب افت درصد روغن دانه میگردد. بیشترین مقدار درصد پوشش سبز لوبیا چیتی و خردل سیاه و حداکثر مقدار شاخص کلروفیل برگ لوبیا در کشت مخلوط (تراکم مطلوب دو گونه در کشت خالص) حاصل شد. اما، بیشترین عملکرد دانه این گیاهان و بیشترین عملکرد روغن خردل سیاه در کشت خالص آن ها بدست آمد. کاربرد کود زیستی (بارور 1 و بارور 2) + 50% کود شیمیایی توانست مشابه کاربرد کود زیستی (بارور 1 و بارور 2) + 100% کود شیمیایی اوره برتری ایجاد کند. همچنین با توجه به برتری کشت مخلوط نسبت به کشت خالص بر اساس شاخصهای نسبت برابری زمین (LER) و مجموع ارزش نسبی (RVT) توصیه میشود از کشت مخلوط استفاده شود.